روح مجرد، ص: 597
ميفرمودند: چقدر من از اين كلام رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم خوشحال مىشوم و هر وقت ياد آن ميكنم حالت ابتهاج و مسرّت به من دست ميدهد، آنجا كه فرموده است:
إنِّى أُحِبُّ مِنَ الصِّبْيَانِ خَمْسَةَ خِصَالٍ: الاوَّلُ أَنَّهُمُ الْبَاكُونَ؛ الثَّانِى عَلَى التُّرَابِ يَجْتَمِعُونَ؛ الثَّالِثُ يَخْتَصِمُونَ مِنْ غَيْرِ حِقْدٍ؛ الرَّابِعُ لَا يَدَّخِرُونَ لِغَدٍ؛ الْخَامِسُ يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبُونَ. [1]
«من پنج كار اطفال را دوست دارم: اوّل آنكه پيوسته گريانند؛ دوّم آنكه برسر خاك گِرد مىآيند؛ سوّم آنكه بدون حقد و كينه با هم دعوا مىكنند؛ چهارم آنكه براى فردا چيزى را ذخيره نمىنمايند؛ پنجم آنكه خانه مىسازند و سپس آنرا بدست خودشان خراب مىكنند.»
مراد آنستكه: اطفال چون به فطرت نزديكترند، يعنى به توحيد نزديكترند؛ أنانيّت پوچ و استكبار واهى و شخصيّت مجازى در ميانشان نيست. فلهذا چون خنده غفلت انگيز، و عمارتهاى بهجت آميز، و كينههاى بى اساس امّا ريشه دار، و ذخيره كردن اموال و انباشتن بر اساس وَهم و پندار، و اتّكاى به دنيا و دلبستگى بدان، در ميان ايشان وجود ندارد يعنى همه بالفِطرَه اهل توحيد
__________________________________________________
[1] كتاب «زَهْرُ الرَّبيع» سيّد نعمت الله جزائرى، طبع سنگى، ص 259
روح مجرد، ص: 598
ميباشند و فناى آنان فطرةً در ذات خدا بيشتر است، بيشتر مورد علاقه پيامبر ميباشند.
امّا همينكه به غرور جوانى و به كهولت و دوران كهنسالى و پيرى ميرسند و غرور شهوت و غضب و أوهام و اعتباريّات دامنگيرشان ميگردد و حبّ مال و جاه و اعتبار در زمان پيرى مغزشان را پر ميكند، همه آن غرائز پاك و فطرت سالم و دست نخورده را از دست ميدهند، و به باطل در برابر حقّ عشق مىورزند، و عمر و حيات و سرمايه علم و قدرت و امن و امان را به مُفت بلكه به منهاى فائده و در برابر ضررهاى هنگفت مىفروشند و مبادله مىكنند. و اين موجب بُعد و دورى از رحمت خداست كه ايشان را از وادى محبّت دور ميكند؛ إلاّ مَنْ عَصَمَهُ اللَهُ، وَ قَليلٌ ما هُمْ.